برای عزیز ایرانم

 

روزهایی که خونه ام، نیم ساعت مونده به اذان ظهر رو خیلی دوست دارم  

مشغول هرکاری باشم حواسم به تلفن هست 

به اینکه صداش در بیاد و من بپرم و گوشی رو بردارم  

گوشی رو بردارم تا

یه صدای به شدت مهربان  از اون طرف بگه: سلام عزییییز دلم، خوبی مادر؟ چیکار میکنی؟ خواب که نبودی؟ 

صدایی که همه ی دغدغه های امروزم رو ازم میگیره و پرتم میکنه به کودکی، به روزهایی که عزیزایران، تازه نوه دار شده بود و بیشتر از همه دوستش داشت. الان هم دارد.  از ان دوست داشتنهای ناب و خالص. از ان دوست داشتنهای بی منت و بی توقع که شاید مامانم  هم ان مدلی دوستم نداشته باشد. اینها را خیلی راحت از روی بوسیدنهای طولانیش و فشردن دستهایم و رها نکردنشان میفهمم ولی به اینها قناعت نمیکند، یواشکی زیاد می گوید که خیلی دوستم دارد  و البته گاهی هم جلوی جمع " تو چشام زل میزنه و به بقیه میگه نمیدونم چرا اینو اینقدر دوست دارم؟ آیا چون نوه ی اولم بوده..!؟ اون موقع اس که ته دل همه یه جوری میشه ، میزنن زیر خنده و هرکی یه چیزی میگه. اون موقع اس که من میگم آیا چون من خیلی خیلی بیشتراز همه، میخوامتون دلیلش نیست؟ و خلاصه اینجوری میشه که همین تکیه کلام آیا...؟ میفته تو دهن هممون مثل خیلی تیکه کلامهای قشنگ دیگش... 

عزیز  از اونایی که با همه درون گراییم نمیتونم ناراحتیمو ازش پنهون کنم. میفهمه خیلی زود. با همون اولین سلام، میگه چته، صدات یه جوریه مادر؟ نکنه نظر(همون چشم زخم وایناس) خوردی؟ میخوای یه نظرت رو بگیرم؟ منم از خدا خواسته میگم زحمتتوت نیس؟ .... 

 

 اعتقاد دارم به همون چنتا سوره و دعایی که میخونه، شارژم میکنه، بسطم میده و حالم و عوض میکنه، با اینکه میدونم چشم نخوردم. با اینکه میدونم چیزی ندارم که دل کسی رو برده باشه، با اینکه خرافاتی نیستم ولی به دم و نفس اعتقاد دارم. به نفسی که بوی حق میده. به نفس هایی که بعد از رفتن یوسفش و صبر کردنش، انگار کاری تر و خالص تر هم شده و زوتر اثر میکنه. 

من خوب شدم و شارژ، دیگه چه فرقی میکنه نظر مرد خوردم یا زن؟ ولی واسه اون همیشه سواله که چرا بیشتر وقتها، نظر مرد میخوری؟ کیه که چشت میکنه اینقدم سنگین؟ با آقای همسر الکی دعوا میکنم و میگم چشاتو درویش کن و کمتر چش بزن آقاااا..... میخندیم، میخنده و من نگاش میکنم...راستی کی اینقدر پیر شدی جون دلم؟

خوب بود ی که همیشه، همیشه پایه ی همه جا بودی، سفر، بیرون، مهمونی 

 همه جا، همه میشناختنت و دوستت داشتن و دارن، بس که گرم و گیرایی و مهربون، بس که خوب و مومن  و معصومی، بس که دلت دریایی و بی کینه اس و ببین بس که خوبی حرف کم میارم واسه توصیفت...

اما حالا کم پیش میاد جایی بری، میگی نفس کم میارم. خوب معلومه قربونت برم بس که نفس به نفس ما دادی و جورمون رو کشیدی حالا کم میاری دیگه!!!!!!! 

 

خدا تورو برای ما نگه داره عزیز ایرانم..

نظرات 5 + ارسال نظر
بانو سه‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:07 ب.ظ http://banu.blogsky.com/

کاش منم مثل خودت که راحت حرف دلت رو میزنی
می تونستم بهت بگم خییلیییییی دوستت دارم
ولی همون خجالت همیشگی مانعم میشه...

میکائیل چهارشنبه 14 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:25 ق.ظ http://sizdahname.blogsky.com

خدا عزیز ایران حفظش کنه ... عزیز ایران غنیمتیه ... عزیز ایران دیگه لنگه نداره .. عزیز ایران تو فقط یه دونس .. یه دونس که تورو اینقدر دوس داره ... که وجودش برات نعمته .. که با وجودش ... سرشار میشی از همه حس زندگی ... که هر چقدر از این دنیا دنی بیزار باشی ... کافی عزیز ایران باشه و اغوشش که تو همه چی رو فراموش کنی و حتی به یادت نیاد که چی بود و چی شد .....
خدا یکی ... عزیز ایران توهم یکی ....

ممنون میکائیل عزیز
خدا همه ی مادربزرگها و پدربزرگها رو حفظ کنه
وجودشون واقعن بزرگترین نعمته تو این دنیای هرکی هرکی که بعضی ها واسه دوست داشتن و چقدر دوست داشتن هم نرخ تعیین میکنن....

آرام چهارشنبه 14 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:11 ب.ظ

خدا حفظشون کنه عزیز ایران رو

ممنون خانومی...

عاطفه چهارشنبه 28 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:06 ب.ظ

خدا نگهداره عزیزت رو- بهشون بگو یکی از اون فوت های نابش رو این طرف حواله کن که فوت لازمم حسابی-

ممنون
اتفاقن امروز میخواستم بهت بگم اگه میخوای بهشون بگمممممم که یادم رفت.....

anima دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:15 ق.ظ http://animayeman.persianblog.ir

دلم عزیز ایرانتون و خواست بدجور خواست...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد