ترک اعتیاد

این روزها 

 پای دردل هرکی میشینم یه جورایی زخمیه 

اونم زخم هایی از جنس عشق. 

این که یه دوره ی طلایی بوده و دیگه حالا نیست. یه حس هایی نابی تجربه شده و حالا خبری ازشون نیست . اما خاطره ها هست، دلتنگی ها هست، دردهاش هست.  بغض های تو گلو گیرکردش هست...

رویاهایی که به مقصد نرسیدن و حالا مثل خوره به جونشون افتاده. رویاها و خاطره هایی که نه فراموش میشن و نه به سامان میرسن... 

و بزرگترین علامت سوال اینکه چطور میشه ترک کرد؟ چطور رها شد؟ چطور اونم بره پی زندگی خودش و فراموش کنه  هرچی بوده و هرچی هست رو؟ 

سخته جواب دادن و راه حل دادن، یه جورایی به اعتیاد شبیه عشق. یه وابستگی شدید که ذره دره  شکل گرفته، شدید شده و حالا  هم باید ذره ذره تموم بشه، و قطع بشه. 

داشتم فک میکردم بد نیس اونایی که تخصص دارن و میتونن راه کار ارائه بدن،  مراکز ترک  عشق بذارند، مثل این مراکز ترک اعتیاد که الحمدلله تو هر کوچه و خیابونی به وفور یافت میشه. من که فک میکنم خیلی متقاضی داشته باشه. اگه باور نمیکنین یه مدت کوتاهی رو اختصاص بدید و  وبلاگهایی که تو سایتهای مختلف به روز میشن رو بخونید. اون وقت که متوجه میشید این عشق چه آه هایی رو از نهاد بندگان خدا بلند نکرده و چقدر درد میکشن و میخوان که خوب بشن و نمیشن و از این حرفها...   

بعد  فکرش رو بکنید، اگه این قضیه رفتن و ترک کردن باب بشه،چقدر واسه برنامه های تلویزیونی خوب میشه، خلاصه که خوراک اونها هم تأمین میشه، مثلا هرچند وقت یه بار  یکی از این رها شده ها از دام عشق رو میارن تو تلویزیون و ازش می پرسن، چند سال گرفتار بودی؟ چی شد ترک کردی؟ اصلا شما ترک کردی یا ترک شدی؟ بعد مثلا الان چند وقته پاکیییییییی؟؟؟!!!!!!!!!

 

بعدن نوشت: عالم از ناله عشاق مبادا خالی....

نظرات 5 + ارسال نظر
ازدواج یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:12 ب.ظ http://www.eshgh4u.com

سلام می خواهید درباره ازدواج بیشتر بدانید و همچنین در مورد دختران و پسران امروزی و روابط دختر و پسر
پس به سایت ما مراجعه کنید

چشم

آرام یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:15 ب.ظ


پیشنهاد خوبیه

آناهیتا دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:58 ق.ظ http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

راستش بانو جان طنز آخر این پست رو دوست نداشتم!
عزیزم خیلی از ما نمی خوایم از این حس ناب که تو اسمشو گذاشتی اعتیاد خلاص بشیم.
شخص خودم با این حس جون گرفتم
خوره ای وجود نداره که وجودمو بخوره
خدا رو شکر می کنم که این فرصت و به من داد تا حرف دلمو بگم.
قبول دارم که خیلی ها از سر سیری یا حس لحظه ای و شتاب زده ابراز علاقه می کنند اما نمیشه همه رو به یک چشم دید بانو جانم.

مرسی از نقدی که کردی عزیزم
البته فکر کنم نوع نوشته ی من طوری بود که منجر به سوء تفاهم شد. منظور من کسایی بود که نمی خوان اون حس و حال رو داشته باشن و واقعا خسته شدن و می خوان رها بشن(چون اول متن هم گفتم دلیل اینجور نوشتنم چی بود و مخاطبم کدوم دسته از آدمها هستند و نگاهشون به مقوله عشق چیه) وگرنه منم منکر لذت این حس ناب نیستم. و یه جورایی خودممممم عاشق عشقممم با همه ی سختی های شیرینش.

بانو پنج‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:29 ب.ظ

به آناهیتا:
چرا من نمیتونم واسه تو کامنت بذارم؟
مشکل منه یا بقیه هم دارن این مشکل رو؟

مریم پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:58 ق.ظ http://ut0pia.blogfa.com/

اینکه هرجا سر میزنی یه اثری ازش هست درست
ولی به خاطر درد ترکش نیس
گاهی بخاطر نداشتنشه..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد