به کودکم که یکروز زاده خواهد شد(2)

دنیای این روزای من: 

شیرینم اینروزها که میگذرد، به واسطه ی تو برگشته ام به روزهای انتظار. روزهای طولانی ای که وقتی شب می شود خوشحال میشوم، که تمام شد و یکروز دیگر به تو نزدیکتر شدم. 

شاید حماقت محض باشد اما هست و من اینگونه ام. شاد میشوم وقتی یک هفته تمام میشود و تو کاملتر میشوی. وقتی بعد از مدتها بی خبری از اوضاع و احوال اطراف، کلی سایت خبری را باز میکنم و بعد از کمی گشت و گذار  بیخیال همه می شوم و میبینم که اشتباه نکرده بودم  

که "بهترین خبر همین حضور توست"... 

این میشود که میروم پی تو.پی گزارش های لحظه به لحظه از رشد هیجان انگیز تو.  

 آخ که چه لذتی داره عکسهای عجیب غریب و کج و کوله ات را دیدن و تصور کردنت که الان کجای دلمی و مثلن وقتی داری انگشتت را می خوری چه شکلی میشوی. یا الان که داری مو در می آوری و از کچل بودن در می آیی چقدر خواستنی شده ای لابد... 

اینروزها 16هفتگی ات تمام شده و من اولین تکان های عاشقانه دلم را انتظار میکشم...